کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


دعای باران امام رضا علیه السلام و زنده شدن شیر روی پرده به اشارۀ ایشان

درباره : امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
منبع : عيون أخبار الرضا؛ ج‏ ۲،ص:۱۷۱

شیخ صدوق می‌نویسد محمّد بن قاسم مفسّر به سند مذكور در متن از امام عسكرىّ از پدرش از جدّش از علىّ بن موسى علیه‌السلام روايت كرده گفت: چون مأمون علىّ بن موسى علیه‌السلام را وليعهد خويش قرار داد مدّتى باران نيامد. بعض از اطرافيان مأمون و مخالفين حضرت رضا علیه‌السلام شروع به ياوه گوئى كرده گفتند: اين از شومى علىّ بن‏ موسى است، از زمانى كه وى به اين سرزمين قدم نهاده باران از آسمان نباريده و خداوند از فرستادن باران دريغ فرموده، اين خبر به مأمون رسيد و بر او گران آمد، نزد حضرت آمده تقاضا كرد كه ايشان نماز استسقاء (طلب باران) بخواند و گفت: اى كاش (حضرت) دعا می‌كرد و خداوند باران می‌فرستاد، امام علیه‌السلام فرمود: بسيار خوب، مأمون سؤال كرد: در چه روز و آن روز روز جمعه بود- اين كار را انجام می‌دهى؟


امام فرمود: روز دوشنبه، چون من جدّم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را در خواب ديدم كه جدّم امير مؤمنان علىّ علیه‌السلام با او بود، بمن فرمود: پسر جانم تا روز دوشنبه صبر كن آنگاه بصحرا رو و از خداوند طلب باران كن، خداوند متعال براى مردم باران خواهد فرستاد. و به آنان خبر ده آنچه را خداوند عزيز به تو بنماياند كه مردم بدان آگاه نيستند از موقعيّت وجود تو در ميان آنان، تا تو را بشناسند و علمشان در باره تو زياد شود، و بفضل و مقام و اعتبار تو در نزد خداوند عز و جلّ آگاه گردند. 

وقتی روز دوشنبه رسيد حضرت روى به صحرا رفت، و مردمان همگی بيرون آمدند و همه می‌نگريستند، آن جناب به منبر رفت و حمد و ثناى الهى را بجا آورد، و آنگاه گفت: اى پروردگار من توئى كه حقّ ما اهل بيت را عظيم مقرر داشتى، تا مردم به امر تو دست بدامن ما شوند و از ما يارى طلبند، و اميدوار كرم تو باشند و رحمتت را بجويند و به احسان تو چشم دوزند، و بخششت را طلبند، پس سيراب كن ايشان را ببارانى پر سود، فراگير، بى‏وقفه و بى‏ درنگ، و بى‏ ضرر و زيان. ابتدايش پس از بازگشتن ايشان از اين صحرا به منازلشان و قرارگاه هايشان باشد! راوى گفت: قسم به آن كس كه محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بحقّ به نبوّت مبعوث كرد: ناگاه بادها وزيدن گرفت و (بدين سبب) ابرها بوجود آورد و آسمان برعد و برق افتاد، و مردم به جنبش افتادند، گويا قصد گريز از باران داشتند. حضرت رضا علیه‌السلام فرمود: اى مردم آرام باشيد، صفوف را بهم نزنيد اين ابرها از آن شما نيست بسوى فلان سرزمین می‌روند، ابرها همه رفتند و نباريدند، سپس ابرى ديگر آمد كه شامل رعد و برق بود، باز مردم از جا حركت كردند امام فرمود: بر جاى خود آرام باشيد، اين ابر نيز براى شما نيست بفلان سرزمین می‌رود و براى اهل آنجا می‌بارد، و پيوسته ابرها آمدند و رفتند تا ده قطعه ابر، و حضرت علیه‌السلام هر كدام را ميگفت: اين مربوط بشما نيست، اين از آن اهل فلان شهر است شما حركت نكنيد و بر جاى خود آرام بمانيد. تا اينكه براى بار يازدهم ابرى پديد آمد، در اين بار امام فرمود: اين ابر را خداوند عزّ و جلّ بسوى شما برانگيخته پس او را بجهت تفضّلى كه بر شما كرده است سپاس گوئيد، اكنون برخيزيد و به منزلهاى خود برويد، و اين ابر بالاى سر شما است و نمی‌بارد تا به خانه و منازل خود برسيد آنگاه می بارد، و آن مقدار بر شما خير می‌بارد كه شايسته كرم خداوندى است، و سزاوار شأن و جلال اوست. اين بگفت و از منبر بزير آمد، و مردم بازگشتند، و ابر همچنان بود و نمی‌باريد تا همگان نزديك منازل خود شدند، آنگاه بشدّت شروع بباريدن نمود، و رودها و استخرها و گودالها و صحراها را همگى آب فرا گرفت، و مردم شروع كردند به تبريك و تهنيت گفتن به فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به سبب كرامتى كه خداوند عزّ و جلّ بدو مرحمت فرموده است، و مي گفتند :گوارا باد او را اين كرامت! آنگاه حضرت ميان جمعيّت آمدند و مردم بسيارى حاضر شدند، آنگاه فرمود: ايّها النّاس! از خدا بترسيد و نعمت‏هاى او را قدر بدانيد و بنافرمانى كردن، نعمتها را از خود گريزان ننمائيد، بلكه (نعم الهى) را به طاعت و بندگى و شكرگزارى بر آنها و بر عطاياى پى در پى خداوندى، دائمى و هميشگى ‏كنيد،

 این اتفاق باعث بالاتر رفتن شأن امام در بین مردم و متزلزل شدن مأموم شد؛ يكى از وابستگان مأمون اميد می‌داشت او را به ولايتعهدى برگزيند، نه حضرت رضا علیه‌السلام را، و جماعتى در اطراف مأمون بودند كه همگى بر امام حسد می‌ورزيدند، يكى از آنان به مأمون گفت: يا اميرالمؤمنين بخدا پناهت می‌دهم مبادا با اين كارت تاريخ خلافت عبّاسى شوى و اين عمل عظيم تو را، آيندگان مادّه تاريخ قرار دهند، و ...... مأمون گفت: اين مرد در خفاى از ما، مردم را به امارت خود می‌خواند، ما خواستيم او را وليعهد خود كنيم تا اينكه دعوتش براى ما باشد و مردم را بسوى ما خواند، ...... اكنون جائز نيست در امر او سستى بخرج دهيم و احتياج داريم كه اندك اندك فرودش آريم تا در نظر ملّت جلوه دهيم كه او لياقت اين امر را ندارد، سپس فكرى بحالش كنيم كه مادّه بلا را از ما قطع كند، و از فكرش خلاص شويم. آن مرد گفت: يا اميرالمؤمنين! بحث او را بمن واگذار.

راوى گفت: مأمون شخصيت هاى بزرگى را در مجلس وسيعى حاضر ساخت و خود در آن محفل حضور داشت و حضرت رضا علیه‌السلام را در مقابل خود در جايگاه ولايت عهدى كه براى او مقرّر داشته بود بنشانيد، آنگاه آن مردك حاجب كه نظر داشت و قول داده بود كه حضرت را از مقامش فرود آورد خطاب بحضرت شروع بسخن كرده گفت: مردم خيلى چيزها از شما حكايت می‌كنند و بقدرى در وصف شما تندروى می‌كنند كه اگر خود بر آن اطّلاع يابيد از آن بيزارى خواهيد جست، و اوّلين چيزى كه بايد بگويم نماز استسقاء شما است كه دعا كردى و باران آمد و حال اينكه بدون دعاى شما مرتّب و به حسب عادت هر ساله بدون هيچ دعائى باران می‌بارد و اين سنّت و عادت آن است، و آن را براى شما معجزه ‏اى دانستهاند، و با اين معجزه و علامت ثابت كرده ‏اند كه تو نظير ندارى و مانند تو احدى در دنيا نيست، در صورتى كه اين امير المؤمنين- كه خداوند پايدارش بدارد- مقابل نشود با احدى جز آنكه بر او فزونى دارد، و تو را منصب ولايت عهدى داده است و در مقامى قرار داده است كه می‌شناسى و می‌دانى، پس سزاوار نيست كه آنچه به دروغ در باره تو گفته ‏اند آن را تجويز كنى و وزر آن بر اميرالمؤمنين باشد.

حضرت فرمود: من بندگان خدا را از حديث‏ كردن نعمت هائى كه خداوند به تفضّل مرا داده است مانع نمی‌شوم، نهايت آن است كه من شوق و نشاط و خوشحالى بر اوصاف خود نمی‌كنم، و امّا اينكه گفتى: صاحبت يعنى مأمون مرا بر اين منصب استقرار داده است، پس بدان كه مرا او محلّى نداده مگر آن محلّى كه پادشاه مصر به يوسف صدّيق داد، و تفصيل حال آن دو را تو می‌دانى (يعنى تو می‌دانى كه پادشاه مصر كافر بود، و يوسف صدّيق پيغمبر).

مردك با شنيدن اين مطلب خشمش به جوش آمده گفت: اى پسر موسى! از حدّ خود قدم فراتر نهاده ‏اى و از شأن خود تجاوز نمودى! خداوند براى باران زمانى را تقدير كرده و آن در وقت معيّن و مقدّر بدون تقديم و تأخير می‌بارد، تو آن را براى خود علامت و معجزه قرار دادهاى و بدان می‌بالى و براى خود برترى و قدرت نشان می‌دهى، گويا كه كارى مانند ابراهيم خليل الرّحمن- هنگامى كه سر مرغان را بدست گرفت و اعضاء كوبيده آنها را كه بر قلّه كوهها بودند خواند، و آنها با شتاب خود را رسانده به سرهاى خود ملحق شدند و بال زده و باذن خدا پرواز نمودند- كرده‏اى، اگر راست می‌گوئى در آنچه پنداشتهاى پس زنده كن اين دو را و بر من مسلّط ساز (مرادش دو شير كه بر نقش مسند مأمون بود می‌باشد)، كه اگر اين كار را انجام دادى آن وقت می‌توانى آن را معجزه‏ به حساب آورى، زيرا بارانى كه عادت بباريدن دارد تو سزاوارتر از ديگران نيستى كه به سبب تنها دعاى تو باران ريخته باشد، ديگران نيز با تو دعا كردند همان طور كه تو دعا می‌كردى، و اشاره كرد به نقش دو شيرى كه روبروى هم بر تخت مأمون كشيده بودند.

با این سخنان حضرت اشاره اى بر آن دو صورت زد و فرمود: اين فاجر را بدريد و اثرى از وى باقى مگذاريد، آن دو نقش بصورت دو شير زنده درآمدند و بر مرد حمله بردند و او را دريدند و استخوانش را شكسته جويدند و او را تماما خوردند و خونش را ليسيدند، و حاضران همه می‌نگريستند و متحيّر مانده بودند كه چه می‌بينند، شيران كه از كار آن مرد خلاص شدند رو به حضرت رضا علیه‌السلام كرده گفتند: اى ولىّ خدا! در روى زمين ما را چه می‌فرمائى اجازه می‌دهى كه اين را- اشاره به مأمون- بدريم و به رفيقش ملحق سازيم؟ مأمون چون اين بشنيد غش كرده بيهوش بيفتاد، امام به شيران فرمود: در جاى خود باشيد، شيران ايستادند، بعد فرمود: گلاب بر مأمون بپاشيد و او را معطّر كنيد، غلامان گلاب آورده و بر روى مأمون پاشيده بهوش آمد. و باز شيران گفتند: اجازه فرما ما كار او را نيز تمام كنيم و برفيقش ملحق سازيم، امام فرمود: نه، خداوند را در باره او تدبيرى است كه خود انجام خواهد داد، گفتند: پس ما چه كنيم؟ فرمود: بجاى خود باز گرديد، و همچنان كه بوديد بشويد، آن دو شير بسوى تخت بازگشته به همان صورت اوّليه به صورت شير بر آن نقش شدند.

مأمون گفت: سپاس خداى را كه مرا از شرّ حميد بن مهران كفايت فرمود (مرادش آن مرد نابود شده بود.)، آنگاه رو به حضرت رضا علیه‌السلام كرده عرض كرد: يا ابن رسول اللَّه! اين امر خلافت و امارت از آن جدّ شما- رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده و پس از وى براى شما فرزندان می‌باشد، اگر می‌خواهيد من بنفع شما از اين مقام كناره گيرم و آن را بشما بسپارم؟ حضرت فرمود: اگر چنين چيزى می‌خواستم تو را مهلت نمی‌دادم و از تو تمنّا و خواهش نمی‌كردم، بلكه از خداى خود می‌خواستم، زيرا خداوند اطاعت ساير مخلوقات خود را بما عطا فرموده، چنان كه ديدى از آن دو نقش شير، و اين جماعتى از جهّال و عقب افتادگان بنى آدمند كه سركشى می‌كنند، و اينان اگر چه در بهره خود زيان كردهاند، ولى خداوند تعالى را در اين عمل مصلحتى است، و مرا امر فرموده كه اعتراضى بر تو نداشته باشم، و آنچه تو اظهار كنى من در اختيار تو باشم، چنان كه يوسف را تحت فرمان فرعون مصر قرار داد. راوى گويد: پس از اين ماجرا مأمون پيوسته اظهار كوچكى و حقارت در نزد حضرت رضا عليه السّلام می‌نمود، تا اينكه بالاخره انجام داد در باره آن حضرت كارى را كه ميخواست انجام دهد.

متن عربی روایت: مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیه‌السلام أَنَّ الرِّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى علیه‌السلام لَمَّا جَعَلَهُ الْمَأْمُونُ وَلِيَّ عَهْدِهِ احْتُبِسَ الْمَطَرُ فَجَعَلَ بَعْضُ حَاشِيَةِ الْمَأْمُونِ وَ الْمُتَعَصِّبِينَ عَلَى الرِّضَا يَقُولُونَ انْظُرُوا لَمَّا جَاءَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى علیه‌السلام وَ صَارَ وَلِيَّ عَهِدْنَا فَحَبَسَ اللَّهُ عَنَّا الْمَطَرَ وَ اتَّصَلَ ذَلِكَ بِالْمَأْمُونِ فَاشْتَدَّ عَلَيْهِ فَقَالَ لِلرِّضَا ع قَدِ احْتُبِسَ الْمَطَرُ فَلَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُمْطِرَ النَّاسَ فَقَالَ الرِّضَا علیه‌السلام نَعَمْ قَالَ فَمَتَى تَفْعَلُ ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَالَ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أَتَانِي الْبَارِحَةَ فِي مَنَامِي وَ مَعَهُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ علیه‌السلام وَ قَالَ يَا بُنَيَّ انْتَظِرْ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ فَابْرُزْ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ اسْتَسْقِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَسْقِيهِمْ وَ أَخْبِرْهُمْ بِمَا يُرِيكَ اللَّهُ مِمَّا لَا يَعْلَمُونَ مِنْ حَالِهِمْ لِيَزْدَادَ عِلْمُهُمْ بِفَضْلِكَ وَ مَكَانِكَ مِنْ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْإِثْنَيْنِ غَدَا إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ خَرَجَ الْخَلَائِقُ يَنْظُرُونَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ يَا رَبِّ أَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَتَوَسَّلُوا بِنَا كَمَا أَمَرْتَ وَ أَمَّلُوا فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ تَوَقَّعُوا إِحْسَانَكَ وَ نِعْمَتَكَ فَاسِقِهِمْ سَقْياً نَافِعاً عَامّاً غَيْرَ رَائِثٍ وَ لَا ضَائِرٍ وَ لْيَكُنْ ابْتِدَاءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرَافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هَذَا إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ مَقَارِّهِمْ قَالَ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ نَسَجَتِ الرِّيَاحُ فِي الْهَوَاءِ الْغُيُومَ وَ أَرْعَدَتْ وَ أَبْرَقَتْ وَ تَحَرَّكَ النَّاسُ كَأَنَّهُمْ يُرِيدُونَ التَّنَحِّيَ عَنِ الْمَطَرِ فَقَالَ الرِّضَا علیه‌السلام عَلَى رِسْلِكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ فَلَيْسَ هَذَا الْغَيْمُ لَكُمْ إِنَّمَا هُوَ لِأَهْلِ بَلَدِ كَذَا فَمَضَتِ السَّحَابَةُ وَ عَبَرَتْ ثُمَّ جَاءَتْ سَحَابَةٌ أُخْرَى تَشْتَمِلُ عَلَى رَعْدٍ وَ بَرْقٍ فَتَحَرَّكُوا فَقَالَ عَلَى رِسْلِكُمْ فَمَا هَذِهِ لَكُمْ إِنَّمَا هِيَ لِأَهْلِ بَلَدِ كَذَا فَمَا زَالَتْ حَتَّى جَاءَتْ عَشْرُ سَحَابَةٍ وَ عَبَرَتْ وَ يَقُولُ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا علیه‌السلام فِي كُلِّ وَاحِدَةٍ عَلَى رِسْلِكُمْ لَيْسَتْ هَذِهِ لَكُمْ إِنَّمَا هِيَ لِأَهْلِ بَلَدِ كَذَا ثُمَّ أَقْبَلَتْ سَحَابَةُ حَادِيَةَ عَشَرَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ هَذِهِ سَحَابَةٌ بَعَثَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمْ فَاشْكُرُوا اللَّهَ عَلَى تَفَضُّلِهِ عَلَيْكُمْ وَ قُومُوا إِلَى مَقَارِّكُمْ وَ مَنَازِلِكُمْ فَإِنَّهَا مسامة [مُسَامِتَةٌ لَكُمْ وَ لِرُءُوسِكُمْ مُمْسِكَةٌ عَنْكُمْ إِلَى أَنْ تَدْخُلُوا إِلَى مَقَارِّكُمْ ثُمَّ يَأْتِيكُمْ مِنَ الْخَيْرِ مَا يَلِيقُ بِكَرَمِ اللَّهِ تَعَالَى وَ جَلَالِهِ وَ نَزَلَ على [مِنَ الْمِنْبَرِ وَ انْصَرَفَ النَّاسُ فَمَا زَالَتِ السَّحَابَةُ مُمْسِكَةً إِلَى أَنْ قَرُبُوا مِنْ مَنَازِلِهِمْ ثُمَّ جَاءَتْ بِوَابِلِ الْمَطَرِ فَمُلِئَتِ الْأَوْدِيَةُ وَ الْحِيَاضُ وَ الْغُدْرَانُ وَ الْفَلَوَاتُ فَجَعَلَ النَّاسُ يَقُولُونَ هَنِيئاً لِوَلَدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم كَرَامَاتُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَرَزَ إِلَيْهِمُ الرِّضَا علیه‌السلام وَ حَضَرَتِ الْجَمَاعَةُ الْكَثِيرَةُ مِنْهُمْ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فِي نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تُنَفِّرُوهَا عَنْكُمْ بِمَعَاصِيهِ بَلِ اسْتَدِيمُوهَا بِطَاعَتِهِ وَ شُكْرِهِ عَلَى نِعَمِهِ وَ أَيَادِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَا تَشْكُرُونَ اللَّهَ تَعَالَى بِشَيْ‏ءٍ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ بَعْدَ الِاعْتِرَافِ بِحُقُوقِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى دُنْيَاهُمُ الَّتِي هِيَ مَعْبَرٌ لَهُمْ إِلَى جِنَانِ رَبِّهِمْ فَإِنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مِنْ خَاصَّةِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فِي ذَلِكَ قَوْلًا مَا يَنْبَغِي لِقَائِلٍ أَنْ يَزْهَدَ فِي فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ إِنْ تَأَمَّلَهُ وَ عَمِلَ عَلَيْهِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ فُلَانٌ يَعْمَلُ مِنَ الذُّنُوبِ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بَلْ قَدْ نَجَا وَ لَا يَخْتِمُ اللَّهُ عَمَلَهُ إِلَّا بِالْحُسْنَى وَ سَيَمْحُو اللَّهُ عَنْهُ السَّيِّئَاتِ وَ يُبَدِّلُهَا مِنْ حَسَنَاتٍ إِنَّهُ كَانَ يَمُرُّ مَرَّةً فِي طَرِيقٍ عَرَضَ لَهُ مُؤْمِنٌ قَدِ انْكَشَفَتْ عَوْرَتُهُ وَ هُوَ لَا يَشْعُرُ فَسَتَرَهَا عَلَيْهِ وَ لَمْ يُخْبِرْهُ بِهَا مَخَافَةَ أَنْ يَخْجَلَ ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ الْمُؤْمِنَ عَرَفَهُ فِي مَهْوَاهُ فَقَالَ لَهُ أَجْزَلَ اللَّهُ لَكَ الثَّوَابَ وَ أَكْرَمَ لَكَ الْمَآبَ وَ لَا نَاقَشَكَ فِي الْحِسَابِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ فِيهِ فَهَذَا الْعَبْدُ لَا يَخْتِمُ اللَّهُ لَهُ إِلَّا بِخَيْرٍ بِدُعَاءِ ذَلُكَ الْمُؤْمِنِ فَاتَّصَلَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بِهَذَا الرَّجُلِ فَتَابَ وَ أَنَابَ وَ أَقْبَلَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمْ يَأْتِ عَلَيْهِ سَبْعَةُ أَيَّامٍ حَتَّى أُغِيرَ عَلَى سَرْحِ الْمَدِينَةِ فَوَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فِي أَثَرِهِمْ جَمَاعَةً ذَلِكَ الرَّجُلُ أَحَدُهُمْ فَاسْتُشْهِدَ فِيهِمْ قَالَ الْإِمَامُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى علیه‌السلام وَ عَظَّمَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْبَرَكَةَ فِي الْبِلَادِ بِدُعَاءِ الرِّضَا علیه‌السلام وَ قَدْ كَانَ لِلْمَأْمُونِ مَنْ يُرِيدُ أَنْ يَكُونَ هُوَ وَلِيَّ عَهْدِهِ مِنْ دُونِ الرِّضَا علیه‌السلام وَ حُسَّادٌ كَانُوا بِحَضْرَةِ الْمَأْمُونِ لِلرِّضَا علیه‌السلام فَقَالَ‏ لِلْمَأْمُونِ بَعْضُ أُولَئِكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونَ تَارِيخَ الْخُلَفَاءِ فِي إِخْرَاجِكَ هَذَا الشَّرَفَ الْعَمِيمَ وَ الْفَخْرَ الْعَظِيمَ مِنْ بَيْتِ وُلْدِ الْعَبَّاسِ إِلَى بَيْتِ وُلْدِ عَلِيٍّ لَقَدْ أَعَنْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَهْلِكَ جِئْتَ بِهَذَا السَّاحِرِ وَلَدِ السَّحَرَةِ وَ قَدْ كَانَ خَامِلًا فَأَظْهَرْتَهُ وَ مُتَّضِعاً فَرَفَعْتَهُ وَ مَنْسِيّاً فَذَكَّرْتَ بِهِ وَ مُسْتَخِفّاً فَنَوَّهْتَ بِهِ قَدْ مَلَأَ الدُّنْيَا مَخْرَقَةً وَ تَشَوُّقاً بِهَذَا الْمَطَرِ الْوَارِدِ عِنْدَ دُعَائِهِ مَا أَخْوَفَنِي أَنْ يُخْرِجَ هَذَا الرَّجُلُ هَذَا الْأَمْرَ عَنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ إِلَى وُلْدِ عَلِيٍّ بَلْ مَا أَخْوَفَنِي أَنْ يَتَوَصَّلَ بِسِحْرِهِ إِلَى إِزَالَةِ نِعْمَتِكَ وَ التَّوَاثُبِ عَلَى مَمْلَكَتِكَ هَلْ جَنَى أَحَدٌ عَلَى نَفْسِهِ وَ مُلْكِهِ مِثْلَ جِنَايَتِكَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ قَدْ كَانَ هَذَا الرَّجُلُ مُسْتَتِراً عَنَّا يَدْعُو إِلَى نَفْسِهِ فَأَرَدْنَا أَنْ نَجْعَلَهُ وَلِيَّ عَهْدِنَا لِيَكُونَ دُعَاؤُهُ لَنَا وَ لِيَعْتَرِفَ بِالْمُلْكِ وَ الْخِلَافَةِ لَنَا وَ لِيَعْتَقِدَ فِيهِ الْمَفْتُونُونَ بِهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِمَّا ادَّعَى فِي قَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ وَ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَنَا مِنْ دُونِهِ وَ قَدْ خَشِينَا إِنْ تَرَكْنَاهُ عَلَى تِلْكَ الْحَالَةِ أَنْ يَنْفَتِقَ عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا نَسُدُّهُ وَ يَأْتِيَ عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا نُطِيقُهُ وَ الْآنَ فَإِذْ قَدْ فَعَلْنَا بِهِ مَا فَعَلْنَاهُ وَ أَخْطَأْنَا فِي أَمْرِهِ بِمَا أَخْطَأْنَا وَ أَشْرَفْنَا مِنَ الْهَلَاكِ بِالتَّنْوِيهِ بِهِ عَلَى مَا أَشْرَفْنَا فَلَيْسَ يَجُوزُ التَّهَاوُنُ فِي أَمْرِهِ وَ لَكِنَّا نَحْتَاجُ أَنْ نَضَعَ مِنْهُ قَلِيلًا قَلِيلًا حَتَّى نُصَوِّرَهُ عِنْدَ الرَّعَايَا بِصُورَةِ مَنْ لَا يَسْتَحِقُّ لِهَذَا الْأَمْرِ ثُمَّ نُدَبِّرَ فِيهِ بِمَا يَحْسِمُ عَنَّا مَوَادَّ بَلَائِهِ قَالَ الرَّجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَوَلِّنِي مُجَادَلَتَهُ فَإِنِّي أُفْحِمُهُ وَ أَصْحَابَهُ وَ أَضَعُ مِنْ قَدْرِهِ فَلَوْ لَا هَيْبَتُكَ فِي نَفْسِي لَأَنْزَلْتُهُ مَنْزِلَتَهُ وَ بَيَّنْتُ لِلنَّاسِ قُصُورَهُ عَمَّا رَشَّحْتَهُ لَهُ قَالَ الْمَأْمُونُ مَا شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ هَذ

قَالَ الراوی فَاجْمَعْ جَمَاعَةَ وُجُوهِ أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ مِنَ الْقُوَّادِ وَ الْقُضَاةِ وَ خِيَارِ الْفُقَهَاءِ لِأُبَيِّنَ نفضه [نَقْصَهُ بِحَضْرَتِهِمْ فَيَكُونَ أَخْذاً لَهُ عَنْ مَحَلِّهِ الَّذِي أَحْلَلْتَهُ فِيهِ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُمْ بِصَوَابِ فِعْلِكَ قَالَ فَجَمَعَ الْخَلْقَ الْفَاضِلِينَ مِنْ رَعِيَّتِهِ فِي مَجْلِسٍ وَاسِعٍ قَعَدَ فِيهِ لَهُمْ وَ أَقْعَدَ الرِّضَا علیه‌السلام بَيْنَ يَدَيْهِ فِي مَرْتَبَتِهِ الَّتِي جَعَلَهَا لَهُ فَابْتَدَأَ هَذَا الْحَاجِبُ الْمُتَضَمِّنُ لِلْوَضْعِ مِنَ الرِّضَا علیه‌السلام وَ قَالَ لَهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا عَنْكَ الْحِكَايَاتِ وَ أَسْرَفُوا فِي وَصْفِكَ بِمَا أَرَى أَنَّكَ إِنْ وَقَفْتَ عَلَيْهِ بَرِئْتَ إِلَيْهِمْ مِنْهُ قَالَ وَ ذَلِكَ أَنَّكَ قَدْ دَعَوْتَ اللَّهَ فِي الْمَطَرِ الْمُعْتَادِ مَجِيئُهُ فَجَاءَ فَجَعَلُوهُ آيَةً مُعْجِزَةً لَكَ أَوْجَبُوا لَكَ بِهَا أَنْ لَا نَظِيرَ لَكَ فِي الدُّنْيَا وَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَدَامَ اللَّهُ مُلْكَهُ وَ بَقَاءَهُ لَا يُوَازِي بِأَحَدٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ قَدْ أَحَلَّكَ الْمَحَلَّ الَّذِي قَدْ عَرَفْتَ فَلَيْسَ مِنْ حَقِّهِ عَلَيْكَ أَنْ تُسَوِّغَ الْكَاذِبِينَ لَكَ وَ عَلَيْهِ مَا يَتَكَذَّبُونَهُ فَقَالَ الرِّضَا علیه‌السلام مَا أَدْفَعُ عِبَادَ اللَّهِ عَنِ التَّحَدُّثِ بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَيَّ وَ إِنْ كُنْتُ لَا أَبْغِي أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ أَمَّا ما ذِكْرُكَ صَاحِبَكَ الَّذِي أَحَلَّنِي مَا أَحَلَّنِي فَمَا أَحَلَّنِي إِلَّا الْمَحَلَّ الَّذِي أَحَلَّهُ مَلِكُ مِصْرَ يُوسُفَ الصِّدِّيقَ علیه‌السلام وَ كَانَتْ حَالُهُمَا مَا قَدْ عَلِمْتَ فَغَضِبَ الْحَاجِبُ عِنْدَ ذَلِكَ وَ قَالَ يَا ابْنَ مُوسَى لَقَدْ عَدَوْتَ طَوْرَكَ وَ تجاوزك [تَجَاوَزْتَ قَدْرَكَ إِنْ بَعَثَ اللَّهُ بِمَطَرٍ مُقَدَّرٍ وَقْتُهُ لَا يَتَقَدَّمُ وَ لَا يَتَأَخَّرُ جَعَلْتَهُ آيَةً تَسْتَطِيلُ بِهَا وَ صَوْلَةً تَصُولُ بِهَا كَأَنَّكَ جِئْتَ بِمِثْلِ آيَةِ الْخَلِيلِ إِبْرَاهِيمَ علیه‌السلام لَمَّا أَخَذَ رُءُوسَ الطَّيْرِ بِيَدِهِ وَ دَعَا أَعْضَاءَهَا الَّتِي كَانَ فَرَّقَهَا عَلَى الْجِبَالِ فَأَتَيْنَهُ سَعْياً وَ تَرْكَبْنَ عَلَى الرُّءُوسِ وَ خَفَقْنَ وَ طِرْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْيِ هَذَيْنِ وَ سَلِّطْهُمَا عَلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ حِينَئِذٍ آيَةً مُعْجِزَةً فَأَمَّا الْمَطَرُ الْمُعْتَادُ مَجِيئُهُ فَلَسْتَ أَنْتَ أَحَقَّ بِأَنْ يَكُونَ جَاءَ بِدُعَائِكَ مِنْ غَيْرِكَ الَّذِي دَعَا كَمَا دَعَوْتَ وَ كَانَ الْحَاجِبُ أَشَارَ إِلَى أَسَدَيْنِ مُصَوَّرَيْنِ عَلَى مَسْنَدِ الْمَأْمُونِ الَّذِي كَانَ مُسْتَنِداً إِلَيْهِ وَ كَانَا مُتَقَابِلَيْنِ عَلَى الْمَسْنَدِ فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى علیه‌السلام وَ صَاحَ بِالصُّورَتَيْنِ دُونَكُمَا الْفَاجِرَ فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِيَا لَهُ عَيْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَيْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ رَضَّاهُ [وَ رَضَّضَاهُ‏] وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ يَنْظُرُونَ مُتَحَيِّرِينَ مِمَّا يُبْصِرُونَ فَلَمَّا فَرَغَا مِنْهُ أَقْبَلَا عَلَى الرِّضَا علیه‌السلام وَ قَالا يَا وَلِيَّ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ مَا ذَا تَأْمُرُنَا نَفْعَلُ بِهَذَا أَ نَفْعَلُ بِهِ مَا فَعَلْنَا بِهَذَا يُشِيرَانِ إِلَى الْمَأْمُونِ فَغُشِيَ عَلَى الْمَأْمُونِ مِمَّا سَمِعَ مِنْهُمَا فَقَالَ الرِّضَا علیه‌السلام قِفَا فَوَقَفَا قَالَ الرِّضَا علیه‌السلام صُبُّوا عَلَيْهِ مَاءَ وَرْدٍ وَ طَيِّبُوهُ فَفُعِلَ ذَلِكَ بِهِ وَ عَادَ الْأَسَدَانِ يَقُولَانِ أَ تَأْذَنُ لَنَا أَنْ نُلْحِقَهُ بِصَاحِبِهِ الَّذِي أَفْنَيْنَاهُ قَالَ لَا فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَدْبِيراً هُوَ مُمْضِيهِ فَقَالا مَا ذَا تَأْمُرُنَا قَالَ عُودَا إِلَى مَقَرِّكُمَا كَمَا كُنْتُمَا فَصَارَا إِلَى الْمَسْنَدِ وَ صَارَا صُورَتَيْنِ كَمَا كَانَتَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَفَانِي شَرَّ حُمَيْدِ بْنِ مِهْرَانَ يَعْنِي الرَّجُلَ الْمُفْتَرَسَ ثُمَّ قَالَ لِلرِّضَا علیه‌السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْأَمْرُ لِجَدِّكُمْ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ثُمَّ لَكُمْ فَلَوْ شِئْتَ لَنَزَلْتُ عَنْهُ لَكَ فَقَالَ الرِّضَا علیه‌السلام لَوْ شِئْتُ لَمَا نَاظَرْتُكَ وَ لَمْ أَسْأَلْكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَعْطَانِي مِنْ طَاعَةِ سَائِرِ خَلْقِهِ مِثْلَ مَا رَأَيْتَ مِنْ طَاعَةِ هَاتَيْنِ الصُّورَتَيْنِ إِلَّا جُهَّالَ بَنِي آدَمَ فَإِنَّهُمْ وَ إِنْ خَسِرُوا حُظُوظَهُمْ فَلِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَدْبِيرٌ وَ قَدْ أَمَرَنِي بِتَرْكِ الِاعْتِرَاضِ عَلَيْكَ وَ إِظْهَارِ مَا أَظْهَرْتَهُ مِنَ الْعَمَلِ مِنْ تَحْتِ يَدِكَ كَمَا أُمِرَ يُوسُفُ بِالْعَمَلِ مِنْ تَحْتِ يَدِ فِرْعَوْنِ مِصْرِ قَالَ فَمَا زَالَ الْمَأْمُونُ ضَئِيلًا فِي نَفْسِهِ إِلَى أَنْ قَضَى فِي عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه‌السلام مَا قَضَى« عيون أخبار الرضا(ع)، الشيخ الصدوق ،ج‏ ۲،ص:۱۷۱ »

در بعضی از کتب همچون عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۱۹۲؛ مناقب ابن شهر آشوب و ... روایتی شبیه به این روایت ( البته با کمی اختلاف ) برای امام موسی کاظم علیه‌السلام هم نقل شده است و به این صورت است که هارون ملعون میهمانی کرده بود تا امام را سبک کند؛ وقتی سفره را پهن كردند، جادوگری که هارون دعوت کرده بود بر نان جادويى خواند كه هر وقت حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام مى‏ خواستند قطعه نانى بردارند، نان از مقابل حضرت، پر می‌كشيد! هارون از خنده و شوق و شعف در جاى خود آرام و قرار نداشت. حضرت نيز بلافاصله رو به عكس شيرى كه روى يكى از پردهها بود كرده، فرمودند: اى شير! اين دشمن خدا را بگير. راوى می‌گويد: آن عكس به صورت يك شيره درّنده بسيار بزرگ درآمد و به سمت مرد جادوگر پريد و او را دريد، هارون و اطرافيانش از هول آنچه ديده بودند، همگى غشّ كرده، به روى زمين افتادند، وقتى به هوش آمدند هارون به حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام عرض كرد. شما را قسم می‌دهم به حقّى كه بر شما دارم، از اين عكس بخواهيد آن مرد را برگرداند، حضرت فرمودند: اگر عصاى موسى، آن عصاها و طنابهايى را كه بلعيده بود، برگرداند، اين عكس نيز آن مرد را برخواهد گرداند. راوى گفت: اين مسأله مهمترين عامل براى شهيد شدن حضرت بود